تردید

آخ دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت
زیر و رو شو، دنیا رو زیر و زبر کن با خودت
وقتی می‌بینی خودت داره کلافت می‌کنه
ازخودت پاشو، خودت باش و سفر کن باخودت

هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه 
شاخه‌تو بردار و تمرین تبر کن با خودت 
یا بساز و دونه دونه مرگ برگات‌و ببین 
یا بسوز و جنگلی رو شعله‌ور کن با خودت 

سر بچرخونی مسیر روبه‌روتو باختی
از پل تردید با قلبت گذر کن با خودت
تنها موندی با خودت، با دشمنت، با دوستت
آخ دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت

هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه 
شاخه‌تو بردار و تمرین تبر کن با خودت 
یا بساز و دونه دونه مرگ برگات‌و ببین 
یا بسوز و جنگلی رو شعله‌ور کن با خودت 

ترانه‌سرا: محمد زارعی

ی روز گرم بود

یهو پیداش شد

ندیدمش اول 

اصلا ندیدمش

همینجور بیشتر اومد

بیشتر دیدمش

بیشتر شنیدم حرفای قشنگشو

نمیدونم چرا گوش میدادم

چرا میذاشتم حرف بزنه

کارشو بلد بود

اروم اروم اومد 

کار خودشو کرده بود

ی روز رفتیم از ظهر دور زدن

اخر شبش بوسیدم

اصلا فکرشم نمیکردم انقد بخوامش

دیگ اومده بود

خیلیییی سعی کردم جلوشو بگیرم

جلو خودمو بگیرم

میگفتم نع

ما مال هم نمیشیم

اما نشد

دلم نمیذاش دیگ

کم کم داش میشد همه چیزم

داش ک ن شد همه چیزم

کم کم ک بهش نزدیک تر میشدم میفهمیدم کسای دیگم تو زندگیشن

کم کم فهمیدم مشکلات و اشتباهاتمو ب روم نمیاورد 

نگه میداشت و یهو ضربه نهایی شو میزد

هه

قول موندن داد

قول دوس داشتن و دوس داشته شدن

قووووول

دلش ی جا دیگ بود

نتونسم کنار بیام

ولی خیلی جالب بود

امشب گف تو فلان کردی 

تو ب من نیش زدی

تو دلم گفتم نیش ب تو نزدم

دل اتیش گرفتمو اب ریختم روش

خفه بودم پیشش ک بودم

دیگ نمیخواسم خورد تر از این بشم

فقط لعنتی دوس داشتنی 

ببین چیکار کردی با من و زندگیم

من اصرار برا اومدن نداشتم

من اصرار برا موندن برا عاشق شدن برا وابسته شدن برا هم نفس شدن نداااااشتم

ببین چیکارم کردی

نفرین نمیکنم

فقط امیدوارم کاری ک باهام کردی ی نفر دیگم باهات بکنه

این حرفو ک یادته

دقیقا حرف خودته...

خاص

روزی اگر سراغ من آمد

 به او بگو

شبها به کارگاه خیال خویش

تصویری از بلندی اندام می کشید

و در تصورش

تصویر تو بلندترین سرو باغ را

تحقیر کرده بود...

حمید مصدق